از حُزن عرفانی ـ که حالتی ممدوح و بیدارکننده و غفلت زداست ـ که بگذریم، خواهیم دید که در سراسر ادبیات کهن ما، عارفان، سخن در نکوهش غم رانده اند و هر کدام از ادبا و شعرا، از راه های مختلف، در محو آن کوشیده اند و خواسته اند به گونه ای، نشاط و جوشش و شادی را در درون آدمی و در بطن جامعه، گسترش دهند. البته در مورد این که چرا با وجود این تلاش ها، در بین عامه مردم ما و حتّی میان خواص، اشعار حُزن انگیز، مطلوب تر و رایج تر است، باید گفت عوامل گوناگونی مؤثّر بوده اند که زمینه را برای پذیرش و رواج افکار حُزن انگیز، هموار می کردند و از آن جمله می توان به حوادث تلخ تاریخی (مانند: جنگ ها و حمله دشمنان خارجی به ایران و قتل و غارت و ویرانی شهرها و آبادی ها)، ظلم و ستم شاهان و حکمرانانی که در مقاطعی از تاریخ بر مردم، حکومت می کرده اند و تأثیر تصوّف (رواج دنیاگریزی و دنیاستیزی)، اشاره نمود. همچنین به نظر می رسد که جاذبه خود اشعار هم در این زمینه بی تأثیر نیست؛ چرا که در ادبیات ما، اشعار غم انگیز، عمدتاً جوهره شعری قوی تر و زیبایی و جذّابیت بیشتری دارند و این، شاید به هبوط انسان و سرگذشت آدمی باز گردد که از بهشت و جوار خداوند، به زیر آمده است و در غربت زندگی زمینی، گرفتار شده است و این خود، حکایت دیگری است که:
********به وبلاگ من خوش آمدید*********
خدایا مرا ببخش / مرا فهمی ده تا فرامین وحکمت هایت را درک کنم/ و مرا فرصتی دیگر برای بهتر بودن ده تا دستهاو زبان تو شوم .
آمین یا رب العالمین